در سر بسیاری از مادران و پدران این فکر می گذرد که هر زنی، در زندگی اش به جایی میرسد که باید در مورد شوهر و فرزند تصمیم تصمیم بگیرد. این کار مستلزم آنست که مردی را بیابد که از او مراقبت کند. سوای هرگونه تحصیلات ومیزان اتکا به نفسی که زن به دست آورده است ، هدف اهایی همواره به دست آوردن دل یک مرد توانمند است. برای رسیدن به این هدف، قاعده های واضحی وجود دارند که زنان را تبدیل به موجودات حقیر ، بی آزار و سر به راه می کنند.
متاسفانه موضوع اصلی در زندگی زن امروزی هنوز آن است که چگونه مردی را به دام بیاندازد. هرچه موقعیت اجتماعی آن مرد بالاتر باشد، مقام زن هم بالاتر فرض می شود. زنان حتی نام خانوادگی شان را هم تغییر می دهند ، مگر آنکه قانون نامگذاری امکانات دیگری فراهم آورد. حتی خانم هایی که از لحاظ شغلی موفق هستند ، ارزش خاصی برای شوهر داشتن قائل اند.موفقیت شغلی بدون شوهر از نظر آنها بی معنا است.
موقعیت (( همسر بودن)) یک فایده دارد: باعث می شود که زن نیازی به تلاش برای کسب تحصیلات کافی نداشته باشد و در عوض ، خود را برای خدمت کردن و زیر دست بودن آماده سازد ، یعنی آماده شود تا کارهای پست تر زندگی را برای دیگری انجام دهد و از اینکه مطیعانه در حاشیه ی زندگی قرار دارد خشنود باشد.
زن میتوتند کار کند ، اما مرد باید کار کند.
خانم ها فقط تا آن هنگام به طور مستقل کار می کنند و به تنهایی به سفر می روند و علایق خود را دنبال می کنند که شوهر نکرده و بچه دار نشده باشند. بعد از آن ابتدا خیال میکنند که می توانند آزادی های خود را حفظ کنند ، اما خیلی زود در گیر نقش های کلیشه ای و قدیمی میشوند . اگرچه از تقسیم عادلانه ی کارها ی خانه سخن میگویند و اگرچه امروزه بعضی از مردان حاضرند پله ها را تمیز کنند و مراقب بچه ها باشند ، اما خانم ها انجام دادن کارها خانه را وظیفه ی خود میدانند.
.: Weblog Themes By Pichak :.