با درود فراوان و تبریک سال نو
امیدوارم همواره بهاری وشاد باشید
با عرض پوزش از شما دوستان به خاطر اینکه نتونستم تا حالا توی سال جدید وبلاگم رو به روز کنم برای شروع یک مطلبی را از وبلاگ زنانه نگری انتخاب کردم و براتون میگزارم که امیدوارم به دردتون بخوره:
- حتما این جمله معروف و بسیارتاثیرگذار! را شنیده اید که میفرمایند”پشت سر هر مرد موفقی یک زن ایستاده است” و واقعاً هم همینطور است - به ویژه در جامعه ای با ساختار فرهنگی و فکری ما که افراد ناگزیر از تشکیل خانواده هستند. پشت سر مردان موفق معمولا زنانی(همسرانی) ایستاده اند که قربانی موفقیت شوهران موفقشان شده اند. اینگونه زن ها یا فداکارانه تمام علایق، استعدادها و فرصت های زندگی شان را فدای موفقیت همسرشان میکنند: هم پدر هستند هم مادر، عمده بار مسئولیت امور داخل و خارج از منزل، تربیت بچه ها و رسیدگی به کارهای آموزشی و تحصیلی آنها، تنظیم روابط و مناسبات خانوادگی و امثالهم را برعهده دارند و در عین حال اگر بتوانند از هیچ کمکی به همسرانشان دریغ نمیکنند. دست نوشته هایش را ویرایش و تایپ میکنند، سخنرانی هایش را روی کاغذ پیاده میکنند، جزوه هایش را تنظیم میکنند و با افتخار بیان میکنند که دقایق زندگی شوهرشان بسیار گرانبهاتر از آن است که صرف امور پیش پا افتاده زندگی روزمره شود. از سوی دیگر همسران مردان موفقی هم هستند که تحمل اینهمه بی تفاوتی، خودمحوری و گرفتاری همسرشان را ندارند. این دسته از زنانِ مردان موفق به شدت از وضعیت زندگی خود ناراضی هستند و پس از تقلاهای بسیار اگر کارشان به جدایی نکشد در بسیار موارد دچار بی تفاوتی و در نهایت افسردگی میشنود. آنها بیان میکنند که در سراسر طول زندگی هرگز زندگی مشترک به معنای واقعی کلمه نداشته اند و شوهرشان هرگز متعلق به زن و فرزند خودش نبوده است. شوهران موفق این زنان که حتی اگر بخواهند معمولا فرصت گوش کردن به غرولند های همسر خاله زنک! سطحی! نادان! ناراضی! نق نقو و عصبی خود را ندارند هر روز بیشتر و بیشتر غرق در کارشان میشوند و به همین میزان اختلافات بالا میگیرد و…تجربه شخصی من دسته اخیر زنان مردان موفق را بسیار پرشمارتر نشان می دهد. اولیش همین گزانتیپ خودمان
در مقابل پشت سر زنان موفق معمولا یا پدرانشان ایستاده اند و یا اصلا کسی نایستاده است چرا که مردان معمولا برنامه ای برای زندگی با یک زن موفق ندارند و زنان “معمولا” باید بین موفقیت حرفه ای و شوهر یکی را انتخاب کنند. این “معمولا” ها را برای امثال فائزه عزیز می نویسم که همیشه وجود استثنائات را تذکر می دهد
- پدر من دوستی دارد که یک جراح و پزشک متخصص و موفق است، دست بر قضا همسر این آقا هم پزشکی بسیار موفق است. بیش از یک دهه از ازدواجشان میگذرد و زندگی خانوادگی و حرفه ای بسیار خوبی دارند. اما چگونگی اش به سبک زندگی این دو نفر باز میگردد، سبک زندگی این دو نفر چندان متعارف نیست و به ویژه در سالهای آغاز زندگی مشترکشان به شدت مورد انتقاد و طعن اطرافیان بود
آنها از همان ابتدای زندگی قول و قرارهایی باهم گذاشته بودند که طی این سالها هر دو به آن وفادار مانده اند. ازهمان ابتدا قرار گذاشته اند که بچه نداشته باشند و در زندگی حرفه ای یکدیگر مداخله نکنند، کار اولویت اول زندگی هر دو است و هریک از آنها زندگی نسبتا مستقلی برای خود دارد. این دو پزشک در طول هفته یکی دو روز بیشتر با هم نیستند و
این سبک زندگی های نامعمول در ایران، در میان دختران جویای موفقیت بیش از پسران طرفدارا دارد. دلیل آن هم قابل حدس است. پسران اگرچه با ازدواج مسئولیت های سنگینی را برعهده میگیرند اما در عین حال به معنای واقعی کلمه سرو سامان میگیرند، تا حدود زیادی سلامت جسمی، روحی و اخلاقیشان تضمین میشود و در عین حال احساس مثبتی نسبت به خود و توانایی هایشان پیدا میکنند. فرهنگ و جامعه به آنها احترام میگذارد و با به دنیا آمدن فرزند بیش از پیش احساس مفید بودن و مثمر ثمر بودن میکنند. برای همین هم هست که بسیاری از پسرها در مواجهه با چنین زندگی هایی با طعن و تمسخر میگویند”این که زندگی نیست” و یا “چنین زندگی هایی هیچ لطفی ندارد” و مانند آن. در مقابل برای دختران جویای موفقیت زندگی خانوادگی به نحوی که در کشور ما متداول است –چنانکه بارها اشاره کرده ام- ضررش بیشتر از نفعش است و به همین دلیل هم آنها از سبک های متفاوت زندگی –دست کم در سخن- بیشتر استقبال میکنند
- زندگی های موسوم به زندگی های همباشانه، که در انواع مختلف و عمیقا متفاوت، در غرب رواج دارد یکی از راه هایی است که زنان غربی با توسل به آن توانسته اند استقلال فردی و حرفه ای زیادی بدست آورده و حفظ کنند. اگرچه ظاهرا این سبک زندگی تحول چندانی در وضعیت مردان غربی ایجاد نکرده و به اصطلاح در دوجنسیتی کردن آنها چندان موفق نبوده؛ اما برای زنان دستاوردهای خوبی به همراه داشته است
نمیخواهم بگویم ما میتوانیم و یا باید به تقلید از زندگی های آنان بپردازیم اما به نظر من تنوع سبک های زندگی در غرب چیزی است که ما میتوانیم آن را در فرهنگ خودمان بازیابی کنیم. اکنون که بخشی از زنان به اندازه گذشته مایل/حاضر به ایثار! برای حفظ بنیان خانواده نیستند اندیشیدن به انواع دیگری از شیوه های زندگی بجای موعظه- با حفظ اصول و چارچوب های کلی قانونی/مذهبی- دست کم در میان زنان/مردان تحصیلکرده مزایای فراوانی در پی خواهد داشت: به زنان و مردان اجازه خواهد داد تا بدون اجبار در انتخاب میان تجرد و تاهل بلندپروازی های حرفه ای خود را دنبال کنند، فشار اقتصادی را از روی دوش مردان بر خواهد داشت، امکان فعال شدن زنان در عرصه های مختلف اجتماعی و رشد کیفی زندگی آنها را فراهم خواهد کرد، به زنان و مردان امکان کسب تجارب متنوع و دخالت در امور سنتا مردانه/زنانه را خواهد داد. نفوذ و سلطه مذکر در خانواده/جامعه را کاهش خواهد داد و به ایجاد شرایط عادلانه کمک خواهد کرد، به کاهش آمار تاسف برانگیز افسردگی در میان زنان به ویژه در دوره های میانسالی و کهنسالی کمک میکند؛ به مردان و زنان هم فکر و هم سطح اجازه می دهد تا بدون عدول از اهدافشان در کنار هم قرار گیرند و… خیال میکنم چنین زندگی هایی نسبت به آنچه امروز شاهدش هستیم از کیفیت و دوام بهتری برخوردار خواهند بود ضمن اینکه جدایی و طلاق هم در آنها تبعات فاجعه برانگیز کمتری در پی خواهد داشت.
.: Weblog Themes By Pichak :.